در روز عاشورا اصحاب ابا عبد الله واقعاً مردانه ایستادگی کردند، 72 نفر در برابر سی هزار نفر بودند و آنقدر رشادت کردند که این جنگ تا عصر عاشورا طول کشید. نیزهها بدنها را پاره پاره کرد، اما روح که تسخیر پذیر نیست، آن کرامتهای اخلاقی قابل تغییر و تحول نبود، ثابت قدم ماندند و به کوی جانان رفتند. حضرت عباس گرفتار آزمون سخت شد و سربلند از آن بیرون آمد؛ آن حضرت القاب فراوانی دارد یکی از القاب او «عبد صالح» است « السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِح الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُوله » [7] یکی از القاب او «سقاست» و از القاب او «صاحب اللواء» است او پرچمدار کربلاست. لقب دیگر او باب الجوائح است، بزرگان وجوهی ذکر کردهاند که چرا او قبله حاجات ارباب حوائج است. مرحوم آقای برقعی میگفت: اینکه او به مقام بابالحوائجی رسیده است، به خاطر این نیست که چون دست یا پای او را قطع کردند و یا چشمش را تیر باران کردند، بلکه علت آن امر دیگری است امتحانی که او پس داد هیچیک از شهدای کربلا این امتحان را پس ندادند. حضرت ابوالفضل(علیه السلام) تشنه بودند و وارد شریعه فرات شدند و موجهای فرات را دیدند، انسان تشنهایی که سه روز آب نخورده است و مشکش را پر از آب کرده است، کفی ازآب فرات را برداشت و یاد تشنگی برادر نبود و این کف آب را به بالا آورد و هنوز تشنگی برادر را به خاطر ندارد، همین که آب را نزدیک لبها آورد و مماس لبهای تشنه او شد اینجا بود که «فتذکر عطش اخیه الحسین» [8] یاد تشنگی برادر کرد و این رجز را خواند. «یا نفسیُ مِنْ بعدِ الحسین هونی وبعده لا کُنتِ أن تکونی هذا الحسین وارد المنون وتشربین بارد المعین!؟ تا اللّه ما هذا فعال دینی»[9] خطاب به نفس خود گفت تو سیراب باشی و اطفال ابی عبد الله فریاد تشنگیشان به آسمان برسد. بعد قسم یاد کرد که به خدا این رفتار دین نیست که من با لب سیراب از شریعه بیرون بروم، ولی اطفال حجت خدا تشنه باشند. با خود گفت، من این را هم بر خودم نمیبخشم، چرا دست زیر آب کردم و تا نزدیک لبها آوردم؟ این بر مُحرم حرام است، چرا که من محرم هستم و کربلا محل احرام میباشد، یکی از محرمات احرام، نگاه به آیینه است گویا عباس بن علی خطاب به نفسش میگوید؛ ای عباس چرا بر آب نکاه کردی و خودت را دیدی! به جرم این محرمات احرام در کربلا، باید این چشم و دست خود را قربانی کنی، تا فدیه این دو عملت باشد. مرحوم برقعی میگفت: غیر از چشم بیدار خدا کسی عباس را نمیدید و اگر عباس از شریعه؛ آب میخورد کسی خبر نداشت، لکن برای رضای خدا، با نهایت خلوص آب را روی آب ریخت و با برادر مساوات کرد و در کوران حوادث قمر بنیهاشم آزمونهای سختی داد و سربلند بیرون آمد و شهید از دنیا رفت.
نظرات شما عزیزان: